حس میکنم در ایران همگی دقیقا به این بن بست رسیدیم. دیروز یکی از همکاران میگفت میدونستی تو خیابان جردن تهران یک بن بست به اسم شادی داریم!؟؟ برام جالب بود یک لحظه به این فکر کردم که انگار همه ما ایرانی های سال هاست که در این بست گیر کرده ایم. اما چرا؟ چرا باید شادی تا این حد برایمان غیر قابل دستیابی باشد!؟
اصلا زندگی و کار و بقا انسان بدون شادی و دلخوشی چه مفهومی دارد؟ نمیشه که همش ناراحتی و غم و اخبار بد باشه. اینجوری اون انرژی کافی رو هیچکش برای تلاش و فعالیت نمیتونه داشته باشه. بالاخره انسانیم ربات که نیستیم. همینه تفاوت بین انسان و ربات دیگه.
ولی انگار کم کم همه داریم تبدیل به ربات هایی میشیم که اگر حواسمان به خودمان نباشه و تغذیه خوبی برای روحمان فراهم نکنیم دیر یا زود از پا درمیایم. همه در تلاشیم که این شادی رو وارد زندگیمان کنیم. به همین خاطر هست که به هر بهانه ای شروع به پایکوبی و رقص و شادی می کنیم.
جشن و شادی مردم ایران
قطعا همه شادی مردم در خیابان ها بعد از گل خداد عزیزی و یا بعد از گل محمد استیری به آمریکا رو یادتونه!؟ همه در خیابان ها شروع به جشن و پایکوبی کردند.
چرا انقدر دور بریم؟ شادی مردم با رقص و آواز صادق بوقی، مرد گیلانی خوش انرژی و خوش آواز به کجا ختم شد؟
اما بازهم مردم شروع کردند با آواز این مرد، از خود فیلم گرفتن، رقصیدن و خواندن…. .
شادی در ایران در مقایسه با سایر کشور های مسلمان
با تمام این ها شاید این آماری که میخواهیم به آن اشاره کنیم ناراحت کننده باشه اما رتبه شادی کشورمان در بین کشور های منطقه 9 هست. یعنی پایینتر از عراق و لبنان، بالاتر از مصر و فلسطین … .
شاید شنیدن این موضوع برایتان جالب باشد که مالزی، این کشور مسلمان، چند سال پیش به عنوان هشتمین کشور شاد دنیا انتخاب شد و در این موضوع حتی از کشور های پیشرفته ای همچون آمریکا، کانادا و … نیز پیشی گرفت. این در حالی است که در ایران انقدر که شادی، جشن و خوشحالی محدود شده است حتی دیدن انسان های شاد برایمان عجیب است.